دبیرستان نمونه دولتی شهید احمدی روشن گتوند

دوره ی دوم
دبیرستان نمونه دولتی شهید احمدی روشن گتوند

دبیرستان نمونه دولتی شهید احمدی روشن شهرستان گتوند استان خوزستان

پیام های کوتاه
  • ۲۴ فروردين ۹۴ , ۲۲:۳۶
    حدیث
بایگانی

حدیث راز

سه شنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۳، ۰۸:۲۹ ق.ظ

 امام محمد تقی (جواد) علیه السلام:

گذشت زمان ، پرده از روی رازها واسرار شما برمی دارد. 
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۲/۱۹
واحد بسیج دبیرستان شهید احمدی روشن

نظرات  (۹)

۲۳ اسفند ۹۳ ، ۲۳:۱۸ هم درد سقوط کننده
آغا تو چی میگی ؟؟؟ دعوا می خوای بکنی؟؟ راست بگو منم بیام
۲۳ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۲۲ دبیر باحال شیمی
سلام بر مدیریت محترم سایت و همه بچه های با حال مدرسه راستش روز 5 شنبه بعد از مدتها از درس دادن لذت بردم رفته بودم سر کلاس 2 ریاضی استعدادهای خیلی خوبی داره اگه باشون کار بشه خیلی بهشون امید هست دوست دارم بازم برم سر کلاسشون حال کردم با کلاسشون
پاسخ:
با حالی از خودتونه!
۲۲ اسفند ۹۳ ، ۲۳:۵۳ سقوط کننده
سلام.
آقای فتحی من خیلی دوست دارم.درس بخونم و خیلی به فکر آینده هستم و خیلی آرزو دارم.الان مدتی هست از درس کمی دور شدم.از طریق گوشی موبایل با این برنامه ها.دست خودم هم نیست دیگه عادت کردم.نمی تونم هم گوشی رو ترک کنم.
حالا تو می فرمایی چکار کنم؟؟؟
پاسخ:
بیا دفتر صحبت میکنیم
اقای فتحی بعد ازکلاس دیروز که با اقای اقاجری داشتیم هم من هم خیلی از بچه ها دوست دارند هنوز باایشون کلاس جبرانی،تقویتی داشته باشیم لطفا یه کلاس برای ما اماده کنید اقای اقاجری خیلی خوه
۲۱ اسفند ۹۳ ، ۱۳:۴۰ علیرضا مقامی
خاطرات دهه 60, شما یادتون نمیاد

شما یادتون نمیاد ما وقتی بچه بودیم اول مهر که کفش نو برام میخریدن سر کلاس انقدر نیگاش میکردم که دیگه چشمام خسته میشد ، تازه اگه روش یه لک میفتاد با آب دهنم تمیزش میکردم …
انقد که من از کفشم لذت میبردم لیونل مسی از کفش طلاییش لذت نمیبره …



یادش بخیر قدیما, خواندنیهای دیدنی

یادش بخیر قدیما



یادش بخیر :
تو دبستان که زنگ تفریح تموم می شد ، مامور آبخوری دیگه نمی ذاشت آب بخوریم.



یادش بخیر قدیما, خواندنیهای دیدنی

یادش بخیر قدیما



یادش بخیر چه روزگاری داشتیم با زاغکی که قالب پنیر برداشت و بعد آقا روباه دوران کودکی ما سرش کلاه گذاشت.



یادش بخیر قدیما, خواندنیهای دیدنی

یادش بخیر قدیما



یادمه یکی از پر استرس ترین لحظات دوران ابتدایی وقتی بود که دیکته تموم میشد و مبصر دفترارو جم میکرد میذاشت رو میز معلم ؛ مام هی حواسمون به دفترمون بود ببینیم کی نوبت صحیح کردن دیکته ما میشه ، نوبتمون که میشد همش چشممون به خودکار معلم بود ببینیم غلط داریم یا نه … قلبمونم تند تند میزد !!!



یادش بخیر قدیما, خواندنیهای دیدنی

یادش بخیر قدیما



یادش بخیر: اون روزایی که هوا برفی و بارونی بود،ناظم مدرسه میگفت:
امروز صف نیست..
ماهم کلی کیف میکردیم وخوشحال میرفتیم سرکلاس..



یادش بخیر قدیما, خواندنیهای دیدنی

یادش بخیر قدیما



اخه من نمیدونم شادی های های راه مدرسه که میگن یعنی چی؟
والا ما که یا کتک میخوردیم یا کتک میزدیم
شادی مادی هم در کار نبود فقط گریه و لباس پاره
که البته بعداز اون هم مادر گرامی از خجالتمون حسابی درمیومدن



یادش بخیر قدیما, خواندنیهای دیدنی

یادش بخیر قدیما



یادش بخیر اوج خوشحالیمون این بود که شیفت صبح بودیم و پنجشنبه ساعت 12 تعطیل میشدیم ، شنبه هم چون بعد از ظهری بودیم ساعت 12 میرفتیم ؛ اوج ناراحتیمونم میشد عکسش !!!



یادش بخیر قدیما, خواندنیهای دیدنی

یادش بخیر قدیما



یادش بخیر :
مدیر مدرسه از مادرامون کادو می گرفت و سر صف به ما میداد و بعد می گفت: همه تو صفاشون از جلو نظام برید سرکلاس ها.



یادش بخیر قدیما, خواندنیهای دیدنی

یادش بخیر قدیما



یادش بخیر :
گل گل ، گل اومد ، کدوم گل ؟ همون که رنگارنگاره برای شاپرکها یه خونه قشنگه ! کدوم کدوم شاپرک ؟ همون که روی بالش خالهای سرخ و زرده ، با بالهای قشنگش میره و برمیگرده ، میره و برمیگرده … شاپرک خسته میشه … بالهاشو زود میبنده … روی گلها میشینه … شعر میخونه میخنده !!!



یادش بخیر قدیما, خواندنیهای دیدنی

یادش بخیر قدیما



پاک کن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی، بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد.



یادش بخیر قدیما, خواندنیهای دیدنی

یادش بخیر قدیما



یادش بخیر:
اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم با لباس ورزشی می رفتیم مدرسه... احساس پادشاهی می کردیم که ما امروز ورزش داریم، دلتون بسوزه.



خاطرات دهه 60, شما یادتون نمیاد

یادش بخیر قدیما



یادش بخیر ، پشت دفترای قدمیم مدرسه ؛ آدمک
چارخونه روی تخته سیاه :
“تعلیم و تعلم عبادت است”



یادش بخیر قدیما, خواندنیهای دیدنی

یادش بخیر قدیما



شما یادتون نمیاد ، وقتی مشق مینوشتیم پاک
کن رو تو دستمون نگه میداشتیم بعد عرق میکرد ، بعد که میخواستیم پاک کنیم چرب و سیاه میشد و جاش میموند ، دیگه هر کار میکردیم نمیرفت ، آخر سر مجبور میشدیم سر پاک کن آب دهن بمالیم بعد تا میخواستیم خوشحال بشیم که تمیز شد میدیدیم دفترمون رو سوراخ کرده



یادش بخیر قدیما, خواندنیهای دیدنی

یادش بخیر قدیما



یادش بخیر:
هر روز صبح که پا میشدیم بریم مدرسه ساعت 6:40 تا 7 صبح، رادیو برنامه "بچه های انقلاب" رو پخش میکرد و ما همزمان باهاش صبحانه میخوردیم.



یادش بخیر قدیما, خواندنیهای دیدنی

یادش بخیر قدیما



بچه که بودیم تو بازی هامون همه اش ادای بزرگترها رو در می آوردیم؛
بزرگ که شدیم همه اش تو خیالمون بر می گردیم به بچگی
بچه که بودیم بچه بودیم؛



یادش بخیر قدیما, خواندنیهای دیدنی

یادش بخیر قدیما



یادتون میاد…وقتی معلم برای درس پرسیدن اسم بالایی یا پایینیمون رو میخوند، حس معجزه بهمون دست میداد.



یادش بخیر قدیما, خواندنیهای دیدنی

یادش بخیر قدیما



یادش بخیر تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم
میشد ، خدا خدا میکردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم …همیشه هم گچ های رنگی زیر دست معلم زود میشکست، بعدم
صدای ناهنجار کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه !



یادش بخیر قدیما, خواندنیهای دیدنی

یادش بخیر قدیما



-یادش بخیر:
تو کلاس وقتی درس تموم میشد و وقت اضافه می آوردیم، تا زنگ بخوره این بازی رو میکردیم که یکی از کلاس میرفت بیرون، بعد بچه های تو کلاس یک چیزی رو انتخاب میکردند، اونکه وارد میشد، هرچقدر که به اون چیز نزدیک تر میشد، محکمتر رو میز میکوبیدیم!



یادش بخیر قدیما, خواندنیهای دیدنی

یادش بخیر قدیما



یادتون میاد ؟؟؟
نوک مداد قرمزای سوسمار نشانو که زبون میزدی خوش
رنگ تر میشد …

۲۱ اسفند ۹۳ ، ۱۳:۳۷ علیرضا مقامی
آقای فتحی پیششاپیش عید بر شما و معلمین پارسال بر شما مبارک باد و همچنیین از طرف من به دانش آموزان کلای اول B پارسال تبریک بگویید با تشکر
پاسخ:
ممنون علیرضا جان بر شما هم مبارک ایشالا موفق باشی
۲۱ اسفند ۹۳ ، ۱۳:۳۴ علیرضا مقامی
سلام خدا حالت چطوره؟

چیکار می کنی با بی معرفتی ما ها؟

خدا دلم گرفته...! تو زمینت خیلی غریب شدم!... زمین خیلی سرده من یخ زدم….! دلم از سرما می لرزه..!

خدا دلم گرفته !

درخت ها و گلها هم از زمین خسته شدن… هی بالا میان ..بالا میان …تا به تو برسن .... !

امروز داشتم با یه درخت حرف می زدم… کلی درد دل کرد..! داشت غصه می خورد می گفت هر چی تلاش می کنم از این بزرگتر نمی شم..! ارزو داشت تا اونجا که تو هستی رشد کنه و بزرگ بشه !

درخت بیچاره !فکر می کرد اینجوری به تو می رسه ... ! منم یواشکی تو رو نشونش دادم خیلی خوشحال شد ....!کلی جوونه زد!

من هنوز نردبونی که اون روز بهم دادی که ازش بیام بالا و ببوسمت رو به هیچ کس نشون ندادم … ! اخه بهم می خندن ... اخه چشماشون که نمی تونه محبت رو ببینه ... چشماشون اینم نمی تونه ببینه چند وقته چقدر خوشکل شدم !

دیگه شعرایی که برات گفتم رو واسه کسی نمی خونم می دم فقط مال خودت باشه...!

ای هدهد صبا به سبا می فرستمت

بنگر که از کجا به کجا می فرستمت

می زارم شب ها که میای من دلت بخوابم ..... ! منم برات شعر می خونم تا تو هم بخوابی...! همش که نمی شه تو لالایی بگی من بخوابم..........!

اخه چقدر به فکر مایی؟ کمی هم به فکر خودت باش خدا دارم از دستت دلگیر می شم ها؟ همش بیداری که....! اووووووو می دونی چند ساله نخوابیدی؟ که یه موقع ما رو به حال خودمون نگذاری؟ اخه چقدر با دوست داشتنت ما رو شرمنده می کنی؟ هان؟

مگه چند نفر تو دنیا می دونن که چقدر دوستشون داری؟ منم بعد از بیست و یک سال تازه فهمیدم ... !گاهی به خودم حسودیم میشه...!

به خودت قسم معرفت درختا بیشتر از ماست ... ! از تنها قدرت حرکتی که دارن واسه اومدن پیش تو استفاده می کنن ! خیلی کند پیش می رن ولی نا امید نمی شن!

گاهی شرمنده می شم ... ! با این قدرتی که به ما دادی و در مقابل قدرت تو پشیزی نیست چه جوری جو خدایی گرفتیم و مقابل تو ایستادیم خودت که بهتر می دونی .... !گاهی فکر می کنم ما ها جدا بی جنبه هستیم .... !

تو چه جوری می دونی و باز اینقدر با اشتیاق داستان زندگی تک تک مارو عاشقانه دنبال می کنی؟ اگه خدا نبودی بهت شک می کردم ...!

خدا اخه همش که نمی شه تو بیای دیدن من...! تو که بهتر می دونی چقدر دوست دارم بیام پیشت .. !

می دونم دوست داری با دست پر بیام می دونم منو می شناسی و می دونی دست خالی خیلی شرمندت می شم ...!

تو برام یه جوری معنا می شی که نمی تونم توصیف کنم تو همه جا هستی و من عاشق همه چیز و همه کس شدم.....!

واسه درخت تو رشد و در واقع تعالی معنا می شی....! درختا عاشق جوونه زدنن چون یه قدم به تو نزدیک می شن ....!

چه جوری من عاشق محبت کردن نباشم؟ چه جوری عاشق صداقت ومهربونی و کمک به دیگران نباشم ؟ چه جوری چشم رو تجلیاتت ببندم؟ چه جوری دستم رو دراز نکنم وقتی دستت رو دراز می کنی که دستمو بگیری؟ وقتی در گوشم کلی شعر می خونی چه جوری نشنوم ؟....!

چقدر می شه با صدای پرنده ها رقصید ...!چه قدر خوبه که باهام حرف می زنی و دستمو می گیری و با هام قدم میزنی ...!.

خدا خیلی خوشحالم خیلی خوشحالم دیگه دستت رو رها نمی کنم! دیگه ازت دور نمی شم! دیگه دختر خوبی می شم!

تو هم قول بده منو ببری پیش خودت ....! همش که نمی شه تو بیای پیش من...!

! راستی من نفهمیدم اون روز که گفتی انچه دور بود نزدیک است منظورت چی بود ولی خوب که فکر کردم دیدم انچه دور بود نزدیک است !

مراقب من باش قربون مهربونی هات برم

عشق همه ی کسانی که دارن از نردبونا شون میان بالا ببوسنت نگهدارت باشه....!

راستی خدا!

خیلی دوستت دارما!
ینی اگر ما درس بخونیم بعد از گذشت زمان متوجه میشیم اغای فتحی و دکتر شریعتی راست گفتن که بخوان بخوان بخوان و تازه به ی جایی می‌رسیم !!! آقاتعبیر رو حال کردی؟
پاسخ:
ایول
منظور ؟؟؟؟!!!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی