دبیرستان نمونه دولتی شهید احمدی روشن گتوند

دوره ی دوم
دبیرستان نمونه دولتی شهید احمدی روشن گتوند

دبیرستان نمونه دولتی شهید احمدی روشن شهرستان گتوند استان خوزستان

پیام های کوتاه
  • ۲۴ فروردين ۹۴ , ۲۲:۳۶
    حدیث
بایگانی

سفرنامه ی همدان. قسمت دوم

پنجشنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۴۸ ب.ظ

ایستگاه بروجرد و نگهبان خشمگین

ساعت 12 شب حرکت به سمت همدان میعادگاه دانش آموزان نمونه، درسخوان و البته پرحرف شروع شد. خیلی انتظار کشیدم تا صلوات سلامتی حرکت توسط یکی فرمان داده شود اما انتظاری بس بیهوده بود و لج گتوندیم باعث شد تا سه راه (گتوند-شوشتر-دزفول) هیچ صلواتی نفرستم. قطع امیدم باعث شد چندین ذکر و صلوات سلامتی را تکرار کنم. 45 نفر و 45 سلیقه ی متفاوت باعث شد که همهه ی آهنگ های موبایل و داد و بیداد دانش آموزان نظم اتوبوس را کاملا بهم بریزد اما این شلوغی دوام چندانی نداشت و رفته رفته سکوت نسبتا خوبی در اتوبوس برقرار شد.

صبح زود اولین ایستگاه یعنی بروجرد، جهت ادای فریضه نماز و -گلاب به روی همگی شما- دستشویی، اولین جرقه های جذابیت اردو زده شد. آنجا که من همراه با بیست نفری از دانش آموزان درون سرویس بهداشتی حبس شده بودیم از آن جهت که نگهبان خشمگین سرویس بهداشتی برای هر نفر 300 تومان طلب کرده بود و هیچکدام از ما پولی به همراه نداشت. .ژست عصبی و قلدر مآبانه ی نگهبان همان ابتدای کار باعث شد که به شوخی به صفری تذکر دادم نگهبان اعصاب ضعیفی دارد و مواظب شوخی هایش باشد. همگی با لباس راحتی بودیم و پولی در جیب نداشتیم. آقای احمدی نفر اول خروجی و تنها پولدار جمع ما بود که به شکل مغرورانه و با خونسردی تمام و دست در جیب قصد تک روی و خروج تکی از سرویس بهداشتی را داشت. خیلی امیدوار بودم پولی که از مشتش خارج شود حداقل یک اسکناس هزاری باشد تا به قول معروف خودم را قالب کنم و همراه او و شاید چند نفری،  دیگر بچه های بینوای گرفتار را به قضا و قدر الهی بسپاریم. چشمتان روز بد نبیند با دیدن اسکناس مچاله شده صد تومانی آقای احمدی تمام امیدم به یاس تبدیل شد- الهی هیچ امیدی ناامید نشود- و بحث سختی بین دو نفر در گرفت و اسکناس مچاله شده با شدت تمام به سمت آقای احمدی پرت شد و او را بدرقه کرد و اسکناس در محوطه دستشویی سرگردان  و بی صاحب شد. و باز آقای احمدی با خونسردی تمام مسیر خروجی را با بی محلی تمام طی کرد. هر چند در این بخش ما از ذکر فحاشی های نگهبان معذوریم.اصرار نفرمایید.

من مانده بودم و دانش آموزانی مستاصل و بدون پول. هیچ نقشه ای به ذهنم نمیرسید. هر چند پویا نوری پور چندین راه حل بیهوده ارائه کرد. همه مات و مبهوت و ترسان و پرسان به همدیگر نگاه میکردیم که راهی پیدا کنیم چرا که انصافا چهره نگهبان نشان میداد که ابدا اهل مذاکره و گفتگو نیست حتی اگر جناب ظریف گرفتار در توالت باشد. جز تنها امداد غیبی که فرجوند یک اسکناس دو هزار تومانی جا مانده در جیب را پیدا کرده بود و تحویلم داد هیچ منجی دیگری نداشتیم. قرار بر این شد که به ازای هر نفر سیصد تومان حساب کند اما هجوم دانش آموزان به سمت بیرون حساب را از دست من و نگهبان خارج کرد و خشم نگهبان را برانگیخت و دو هزار تومان من هم سرنوشتی بهتر از صد تومانی آقای احمدی نداشت. اینبار فحش هایی کاملا رکیک تر، غلیظ تر نصیب من شد و یک نیمچه مشت هم به پهلوی من وارد شد اما خوشبختانه همین درگیری باعث رهایی جمع کثیری از واماندگان در سرویس بهداشتی  شد و با دو و رنگی پریده به سمت در خروجی هجوم بردند. خوشبختانه هیچ عکس العملی نشان ندادم و قضیه با خیر خوشی تمام شد اما آدرس ایستگاه و مشخصات ظاهری نگهبان را تا همیشه در خاطر دارم که مبادا روزی و جایی گرفتارش شوم. الان هم که نگهبان دیگر دسترسی به من ندارد با شهامت "وا عرض کنم دشمونا سی خوس" !!! (شوخی) .ادامه دارد ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۰۸
جوادی پور

نظرات  (۳)

آقای جوادی با بعضی از بچه ها رفت و ما رو جا گذاشت!
ما هم یه دعوا دیگه داشتیم تا زدیم بیرون!
ولی خوب یه ریال هم ندادم بهش. بالاخره هیکل هم یه جاهایی خوبه! D;
میگم مگه صدتومنی کاغذی هنوز هم هست ؟؟؟؟؟مگه داریم !!مگه میشه !!!.......دو کلام هم از مدیریت محترم می گفتین !!!!!
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ..........روحم تازه شد آقا !!!یه دستشویی و این همه مکافات !!!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی