پارتی از جنس خدا و والیبال
اساتیدی که از خاطره متنفرن متن رو نخونن.
بعضی حرفا رو هر چند دیر بگی ولی باز ارزش گفتن رو داره. عکس بالا رو دقیقا یادم نیست کی گرفتم. فکر کنم 8 -9 سال پیش بوده. دبیرستان پاسداران.شیفت مخالف دبیرستان طالقانی که عمدتا بچه های سمت محل بالا اونجا درس میخوندن.رضا، کریم، میلاد، رحیم و ... . حالا هر کدوم یه پا مردن واسه خودشون. 23،4 سالی میگذره از عمرشون.کریم اون دانش آموز گوشه ی سمت راست که نشسته است، از همون اوایل کلاس دهم می اومد والیبال. حالا خیلی دوره از اینجا. خدمت سربازیه.خواستم بگم روزی که اعزام شد خیلی از اونایی که قرار بود همراهش برن کرمان با یه تماس جادویی برگشتن نزدیکای خونشون برا خدمت ولی کریم رفت کرمان. بعد از سه ماه که دیدمش میگفت پارتیم بعد خدا شده والیبال. اون سرهنگ سرتیپ ها و رئیس روساش عاشق والیبال هستن بخاطر بازی والیبالش بدجوری هواشو دارن و اصطلاحا نونش افتاده تو ... . آدم پارتی هم داشته باشه از جنس خدا و والیبال باشه
شاید یه روزی مجبور بشم برا تو هم اینجوری بنویسم.