اصولا پدر من از
معدل و نمره و رشته و .... چیز زیادی سر در نمی آورد و بسیاری اوقات فراموش میکند که من کلاس
چندم هستم و طبق آرزوی او من باید کاره ای شوم و خود من و خود او دقیقا نمیدانیم
چه کاری. دیروز که جلسه ی انجمن اولیاء در مدرسه احمدی روشن با حضور دانش آموزان و
اولیاء آنها برگزار شد در اواخر جلسه که برگه های میانگین معدل کلاسی را برای
اولیاء توزیع میکردند، بابت اینکه از پدرم پرسیده شود پسرت رشته ی ریاضی است یا
تجربی کلی دچار استرس شدم و نمیدانستم آیا به سلامت از این سوال عبور کرد یا نه.
اطمینان دارم اگر میدانست پسرش چه دسته گل های نابی در امتحانات مستمر به آب داده
آنقدر زود در جلسه حاضر نمیشد. شاخص پدر من برای مقایسه تنها یک نفر است آنهم رضا.
و تنها اصطلاحی را که از آقای مدیر یاد گرفته کلمه ی "مستمرات" است(اشتباها
مستمر را اینگونه تلفظ میکند). هر چند که نه میداند مستمر اسم یک ماشین است یا
معلم یا ... مدام این جمله را عین پتک بر سر من میکوبد که آقای فتحی گفته مستمرات
رضا همه عالی هست و مستمرات تو افتضاح. نمیدانم شاید از آنجایی که پدر بازنشسته است و مستمری بگیر شاید فکر میکند
نمره ی مستمر چیزی در مایه های پول و حقوق بازنشستگی است. از آنجایی که بسیار خوش
صحبت نیز هست بعد از پایان جلسه نگران
بودم که مهزیار و موسی و گروهی از شیاطین کلاس معرکه ای را به گرد او بگیرند و آتو
هایی را از او به یادگار در کلاس نقل کنند که با ماست گاومیش هم قابل ماست مالی
نباشد.خوشبختانه چنین نشد.
بر خلاف من مضطرب، حسن و داریوش و
فرید و محمد با ژست قهرمانانه در جلسه حاضر بودند و بسیار بشاش در انتظار پذیرایی آخر جلسه!. چرا که از عدم
حضور پدر اطمینان حاصل کرده بودند و خطر
بکلی برای آنها رفع شده بود.
پدرها یک به یک
آمدند و نتیجه جلسه را با خود به خانه بردند. نتیجه ی حاصله ی پدر من نیز این بود
که میگفت آقای فتحی گفتند که خیلی درس بخوانید!!!
پدر دیروز آمد و
من امروز آنچنان غرق در دنیای جوانی بودم که هرگز خستگی هایش را درک نکردم و فرداها شاید دریابم که او آنقدر خسته و غرق در
گرفتاری های زندگی بود که بکلی حساب و کتاب سالهای درس خواندن من و خواهرم از دستش
در رفته بود. دیروز که با هزاران مشغله
آمده بود من نیز تصمیم گرفتم به بهانه ی روز پدر هر آنچه که در چنته دارم برایش رو
کنم. اما چه کنم که دستانم خالی است. جز اینکه میخواهم برای خوشحالی اش بقولش کاره
ای شوم و دیگر اینکه از طریق این وبلاگ میخواهم بگویمش پدر جان دوستت دارم و روزت
مبارک.
توضیح اینکه: اسامی
کاملا تصادفی است و با عرض پوزش از کسانی که سایه ی مهربان پدر را بر سر ندارند که
امیدوارم با رفتار نیک و رقم زدن آینده ای روشن برای خود، روح او را که همواره در
کنار خانواده است خوشحال کنند. جوادی پور