معمای تخم مرغ
دوشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۹:۰۶ ب.ظ
در زمان قدیم که روستاییان محصولات خودشان را به میدان برای فروش می آوردند یک زن روستایی یک سبد تخم مرغ به میدان آورده که بفروشد. هنوز هیچ نفروخته بود که..... اسب یک سوار پایش خورد به سبد تخم مرغ. در نتیجه بیشتر تخم مرغ ها شکستند.
اسب سوار خیلی ناراحت شد و از روستایی پوزش خواست و حاضر شد پول همه آنها را بپردازد.
اسب سوار از روستایی سوال کرد: مادر جون چند تا تخم مرغ داشتی؟
خانم در جواب گفت: تعدادشونو نمیدو نم اما وقتی آنهارا دوتا دوتا بر میداشتم یکی باقی می موند وقتی سه تا سه تا بر میداشتم یکی باقی می موند, وقتی چهارتا چهارتا بر می داشتم یکی باقی می موند, وقتی پنجتا پنجتا بر می داشتم یکی باقی می موند, وقتی شش تا شش تا بر می داشتم یکی باقی می موند, اما وقتی که هفت تا هفت تا بر میداشتم هیچی باقی نمی موند.
اسب سوار حساب کرد و پول تخم مرغای زن را داد.
سوال: کمترین تعداد تخم مرغی که زن روستایی می توانست داشه باشد چندتا بود؟
۹۳/۰۲/۰۱