بازم شب امتحان شد!
سه شنبه, ۲ دی ۱۳۹۳، ۱۲:۳۳ ب.ظ
شعر شب امتحان (طنز)
بی همگان بسر شود ، بی تو بسر نمیشود
این شب امتحان من چرا سحر نمیشود !؟
معلمم که سر زده ، دوش به خوابم آمده
گفت که با یکی دو شب ، درس به سر نمیشود !
عقل به افراط زدم ، گیج شدم قاط زدم
ساز زدم داد زدم ، باز سحر نمیشود!
استرس است و امتحان ، پیر شده ست این جوان
دوره آخر الزمان ، درس ثمر نمیشود!
مثل زمان مدرسه ، وضعیت افتضاح و سه
به زور جبر و هندسه ، گاو بشر نمیشود!
مهلت تصمیم گذشت ، کشتی ما به گل نشست
خواستمش حفظ کنم ، وای دگر نمیشود!
هر چه بگی برای او ، خشم و غضب سزای او
چونکه به محضر پدر ، عذر پسر نمیشود
رفته ز بنده آبرو ، لیک ندانم از چه رو
این شب امتحان من ،دست بسر نمیشود
توپ شدم شوت شدم ، شاعر مردود شدم
خنده کنی یا نکنی ، باز سحر نمیشود...!
مردود الشعرا
۹۳/۱۰/۰۲