حکایت معلمی در دل کوهستان به دنبال دانش آموزان بازمانده از تحصیل
اینجا معلمی برای یافتن دانشآموز دل به کوهستان زده است
به نقل از خبرگزاری تسنیم: آقامعلم دل به کوه و دشت زده است تا با گذر از مناطق کوهستانی، روستاهای صعب العبور را شناسایی کرده و کار آموزش دانشآموزان بازمانده از تحصیل را بهعهده بگیرد. ۱۴ ساعت پیادهروی در جادههای کوهستانی برای رسیدن به مدرسه حکایت زندگی اوست.
به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری تسنیم، محرومیت دانشآموزان مناطق روستایی و عشایری
از عدالت آموزشی موضوعی است که دیگر همه کارشناسان و حتی خود دستاندرکاران عرصه
تعلیم و تربیت به آن باور دارند اما کنار تمام این محرومیتها، معلمان مناطق روستایی و عشایری
برای بازنماندن دانشآموزان از تحصیل فداکاری و مجاهدت بسیاری را میکنند.
معلمان عشایری گاهی برای آموزش دانشآموزان همراه با آنها کوچ میکنند و حتی
ماهها دور از خانواده کنار عشایر به سر میبرند تا به رسالت معلمی خود عمل کنند.
ساعتها پیادهروی در کوه و دشت و عبور از میان مناطق صعب العبور برای رسیدن
به مدرسه، دیگر برای معلمان مناطق عشایری به یک رویه عادی تبدیل شده که چندان
دشوار نیست.عزیز محمدیمنش، معلمی از خطه لرستان است که هر سال به کوه و دشت
میزند تا در لابهلای مناطق صعب العبور استان لرستان، دانشآموزانی را پیدا کند که تا به حال
رنگ شهر و مدرسه را ندیدهاند.در این گزارش روایتی از تلاش این معلم عشایری برای یافتن
دانشآموزان بازمانده از تحصیل در مناطق صعب العبور استان لرستان را بیان میکنیم، معلمی
که قید ازدواج و تشکیل خانواده را زده است تا بتواند تمام سال را در مناطق صعب العبور رفت و آمد
کرده و الفبای زندگی را به دانشآموزانش بیاموزد. محمدیمنش معلمی است که از سال 79
بهصورت سرباز معلم وارد آموزش و پرورش شد و بهگفته خود در همان بدو ورود به آموزش و پرورش
میخواهد تا او را به دورترین و صعب العبورترین مناطق بفرستند. روستای قلاوند نخستین منطقهای
است که عزیز محمدیمنش در کسوت سربازمعلمی به آنجا وارد میشود. ساکنان این روستا که
جمعاً 3 خانوار بودند، برای نخستین بار در سال 79 درخواست معلم کردند و محمدیمنش بهعنوان
نخستین معلم راهی این روستا میشود. رسیدن به روستا به پیادهروی 5 تا 6 ساعتی در هر روز نیاز دارد
و محمدیمنش دوران دوساله سربازمعلمی خود را با این سختیها با دانشآموزان روستای قلاوند میگذراند.
پس از آن در سال 81، آقا معلم به دل کوه و دشت میزند تا با تلاش خود روستای دیگری را پیدا کند
که دانشآموزان آن از تحصیل بازماندهاند. روستای کرناز نخستین روستایی بود که آقا معلم موفق به
کشف آن میشود اما برای رسیدن به جمع دانشآموزان این روستای صعب العبور باید روزانه 14
ساعت پیادهروی کند.
محمدیمنش در این خصوص میگوید: برای رسیدن به روستای کرناز یک روز با قطار از سپیدشت
به تنگهپنج میرفتم و از تنگهپنج تا روستا نیز 14 ساعت پیادهروی میکردم. مسیر روستای کرناز
بهگونهای بود که ماشین به هیچ عنوان نمیتوانست از آنجا عبور کند و باید از میان رودخانهها و
کوههای پرپیچ و خم عبور میکردم تا به روستا برسم، حتی گاهی در کوه میخوابیدم. از آنجایی
که مسیر بسیار طولانی بود اغلب سال تحصیلی را در مدرسهای که خودم با چادر و سنگ برای
دانشآموزان درست کرده بودم، میماندم و شبها نیز در چادری که مدرسهام بود، میخوابیدم.
سال تحصیلی 94ــ94 آقا معلم به جمع دانشآموزان روستای پاچوله گرم در مرز لرستان و
خوزستان رفت. دانشآموزان این روستا که 8 دختر و 5 پسر حدوداً 11ساله بودند تا به حال
حتی یک کلاس هم درس نخواندهاند و اگر آقا معلم بهسراغ آنها نمیرفت از سال آینده دیگر
نمیتوانستند در مدارس روزانه درس بخوانند. با ورود محمدیمنش به این روستا، 13 دانشآموز
موفق شدند تا کلاس اول را طی کنند و حالا آقا معلم در تلاش است تا از میان همکاران خود معلمی
را پیدا کند که برای سال تحصیلی آینده به این مدرسه آمده و آموزش دانشآموزان را بهعهده بگیرد تا
او به کشف روستایی دیگر و دانشآموزان دیگر بپردازد.
آقا معلم سال 87 و 88 در روستای سرکانه معلم بود؛ در خصوص خاطراتش از این روستا میگوید:
این روستا چهار خانوار داشت که مجموعاً هشت دانشآموز داشتم. دو دانشآموز در ارتفاعات ساکن
بودند و صبح ساعت هفت برای رسیدن به مدرسه راه میافتادند دو ساعت در راه بودند و ساعت 9 میرسیدند.
رفت و آمد در دل کوهستان و مناطق صعب العبور برای دانشآموزانی که 8 یا 10 ساله هستند بسیار دشوار است. تلخترین خاطره سالهای معلمیام مربوط به مرگ دانشآموز خردسالم بهنام ایمان بود که در مسیر کوهستان بهدلیل بارش باران و لغزنده بودن صخرهها از کوه سقوط کرد و در دم جان باخت.
محمدیمنش میگوید: هر سال در کوه و دشت بهدنبال یک روستای صعب العبور هستم و زمانی
که موفق به یافتن روستایی میشوم بهمدت یک سال تحصیلی آموزش دانشآموزان را بهعهده
میگیرم و بعد از آن برای اختصاص معلمی دیگر به این روستا با همکارانم در آموزش و پرورش
رایزنی میکنم تا من بتوانم روستاهای دیگری را شناسایی کنم.
وی میافزاید: تمام امکانات یک معلم عشایری در کلاس درس، تخته سیاه، بخاری چوبی و چادری
است که دانشآموزان زیر آن نشسته و به درس معلم گوش میدهند. برای آموزش درس علوم
به دانشآموزانم کوچکترین امکانات آزمایشگاهی را ندارم و حتی من بهعنوان یک معلم عشایری
نمیدانم چگونه باید کامپیوتر را روشن یا خاموش کرد. تمام همدم من در طول مسیر کوهستان
برای رسیدن به مدرسه رادیوی همراهم است.
محمدیمنش اردیبهشت امسال به تهران آمده و به دیدار سردار حزنی رئیس بسیج سازندگی
قرارگاه قرب کوثر میرود و درخواست ساخت مدرسه برای مناطق صعب العبور استان لرستان
را ارائه میدهد که مقرر شد برای 15 روستا مدرسه ساخته شود و توسط بالگردهای سپاه به
این مناطق صعب العبور منتقل شود.
وی میافزاید: درخواست برقراری آژانس هوایی برای معلمان مناطق عشایری بهمنظور تردد آسان
به مناطق صعب العبور را به قرارگاه قرب سپاه ارائه کردم چرا که مفاصل پای اغلب معلمان عشایر
بهدلیل پیادهروی طولانی آسیب دیده است و حتی در مسیر نیز خطرات متعددی همچون سقوط و
حمله حیوانات وحشی آنها را تهدید میکند. بنده سال گذشته در مسیر رفتن به مدرسه از سوی
برخی از اشرار مورد تیراندازی قرار گرفتم و پول و وسایل همراهم را دزدیدند.
محمدیمنش میگوید: معلم مناطق عشایری شدم تا دانشآموزانی را که از تمام امکانات محروم
هستند، برای آینده این مملکت بسازم. در طول این سالها میان دختران و پسرانی زندگی کردم که
هنوز یک بار هم به شهر نیامدهاند و حتی ماشین یا تلویزیون را از نزدیک ندیدهاند. معلم بودن من
بهخاطر پول نیست چرا که پولی که دریافت میکنم شاید برای هزینه رفت و آمدم، خرید باطری
برای رادیو و نفت برای فانوسم کفایت کند. معلمی در مناطق عشایری را با عشق خدمت به
دانش آموزان محروم کشورم انتخاب کردهام.
انتهای پیام/*