لحظاتی با زنگ ورزش کلاس سوم تجربی
دانش آموزان سوم تجربی برای دیدن این مطلب به ادامه ی مطلب بروند.
سلام. هرگز نباید با دیدن شور و هیجان وصف ناشدنی شان در زنگ تفریح قبل از زنگ ورزش و با سوالات پی در پی: آقا سالن یا مدرسه(nبار)؟ ، فریبشان را خورد، چرا که با یک جلسه تجربه ی ناقابل حضور در کلاس ورزش به کلی عطای ورزشکار بودن را به لقای آن خواهی بخشید. اگر در این گفته تردیدی دارید لطفا دقایقی با متن همراه شوید. درست در آغاز ورود به کلاس با دو نفر کسل و بی حال روبرو میشوی یکی با چشمان خواب آلود و کتاب های وامانده ای بدن سرپناه و بدون کیف و دمپاچه شلواری که به پابوس زمین رفته و آن یکی با چشمان متعجب و از حدقه بیرون زده - که ماه هاست دلیل این تعجب های مکرر را نیافته ام- درخواست عدم حضور در کلاس را دارند. اصولا کلاس سوم تجربی ما در هر جلسه سه نفری را به دلیل کسالت شدید و عمیق در گوشه ای از حیاط یا سالن با حالت چمباتمه و کز کرده در خود جای میدهد. آن یکی را مطمئن هستم شلوار فرم را ماه به ماه با شلوار گرم تعویض نکرده معمولا با التماس خواهان حضور در درون دروازه است و پس از دقایق اندکی کلاه گشادی را بر سر من درمانده میگذارد و در پی اعتراض شدید هم تیمی ها، ترک پست میکند. یکی در ابتدای ورود به سالن آنچنان در سالن رها شده و استارت های انفجاری دنبال توپ به این سو آن سو میدود که 20 بار سوت زدن ممتد هم او را متوجه شروع کلاس نخواهد کرد تا همگی متوسل به داد زدن گروهی شویم برای توقفش(فریاد گروهی: های واست!!!). دیگری را آنچنان عصبی و خشمگین میبینی که یک بسته قرص آرام بخش هم کفاف آرام کردن چهره ی برافروخته از خشمش را نمیکند. آخرین باری که او را عصبی یافتم هجومی مرگبار به سمت دروازه بان تیمش داشت که او را مقصر شکست میدانست و باید به اشد مجازات میرسید پس به جد در پی درمان این عصبیت هستم. دیگری که ماههاست داعیه ی والیبالیست بودن دارد پس از هر یک دقیقه فعالیت درخواست نیم ساعت ریکاوری دارد و معمولا دقایق فعالش به ندرت به ربع ساعت میرسد . امان از آن یکی که تکل ها و شوت های نوک پایش کلاس و توپ و سالن را تا مرز لت و پار شدن رسانده و معمولا ضربات از شکم به پایین را هیچ گاه خطا محسوب نمیکند. از لحظه ای که بامرام ترینشان درون دروازه قرار میگیرد انفجاری از خنده سالن را فرا میکرد و نیاز به تلاشی وافر برای برقراری نظم دارم . هر گاه توپی به سمتش زده میشود تو گویی خمپاره شصتی به سمتش شلیک شده آنچنان هراسان است که بارها از او خواسته ام محض رضای کلاس و سلامتی خود، پستش را تعویض کند. بارها گروه بندی های متفاوتی را امتحان کرده ام تا شاید این انگیزه ی خفته در آنها را بیدار کنم، بارها به ترفندهای جایزه و ورزش های متفاوت سیستم های نوین انگیزه دهی را تست کرده ام و بارها روش های دیگری را بکار خواهم گرفت تا این کلاس گریزان از ورزش را کمی به راه کنم. تازه آنچه گفتم از بازی فوتبال آنها بود و بازی والیبال آنها داستان متفاوتی دارد. زنگ ورزش با فریادها و داد وبیدادشان به انتها که رسید انگار ساعت هاست در یک کارگاه تراشکاری مشغول به کار بوده ام و سرسام و سردرد عجیبی مرا فرا میگیرد از اینهمه فریاد. تصمیم دارم با هر ترفندی شده این کلاس را به بهترین کلاس ورزشی تبدیل کنم. یادم رفت بگویم که در هیچ رشته ی ورزشی در مسابقات مدرسه شرکت نمیکنند. کلا اهل درسن!!!!!!!!!!!! ما اینچنین کلاسی داریم!
متن فوق صرفا طنز و برجسته کردن نکات بسیار کوچک از کلاس خوب و با جنبه ی سوم تجربی بود که به واقع از بهترین کلاسهای دبیرستان نمونه دولتی شهید احمدی روشن هستن. موفق باشن