سرگیجه های یک مدیر
سرگیجه های یک مدیر
آقا من این هفته نوبت دندان پزشک دارم. بخدا اگه این هفته نرم دندانپزشک تا دو هفته دیگه نوبتم نمیشه
آقا من سه هفته برای آزمون کانون تلاش کردم حیفه این آزمون رو از دست بدم. یه بار تو عمرم میخوام ترازمو ببرم بالای 5 هزار شما اردو گذاشتید.
آقا این هفته عروسی پسرعموم هست بخدا دو ماهه منتظر این روزم شما هم دقیقا اردو رو تنظیم کردید با عروسی.
آقا تو بگو جهنم ولی نگو سردشت. ما دیگه سردشت نمیخواهیم
آقا بخدا با بسیج رفتیم یه اردوگاه، استخر و سونا و جکوزی و سالن بیلیارد و... همه چی داشت تو حالا میخوای ما رو ببری سردشت!؟
آقای فتحی اگه اردو جایی باشه که سالن والیبال نداشته باشه منو بیخیال!
آقای فتحی بخدا آواره تم! تو هر جا بگی ما میاییم. من رو حرفت حرف نمیزنم. ینی یه دنیا یه آقای فتحی
آقا اگه سهمیه ی پیش ها رو زیاد نکنی ما اردو بیا نیستیم. ینی دلت میاد باند ما رو از هم جدا کنی. همه یا هیچ.
آقا بهت گفته باشم همه جا میاییم ولی به شرط ترقه اوردن.
آقا خوشبحال خودم که اگه بهشت هم برید من نمیام. اردو که مال بچه ابتدایی ها و راهنمایی هاست.
... آقای فتحی و مصائب یک اردو