در ستایش سوم تجربی
تا این اواخر سال تحصیلی نگران کننده بودن یعنی راستیاتش بعضی وقتا آدم از وقوع یه فاجعه توی امتحانات نهایی هراس داشت. میرفتی کلاس حرف میزدی روضه میخوندی مسئله حل میکردی دیدی طرف کلا نیس. تو اینستاگرام بود، توی ریتم گیتارش بود، توی کوچه پیش دوستاش بود، خودش میدونه و خداش. کلا ذهنش تو کلاس نبود. اینقد غرق بود تو دنیاش که با جرثقیل هم در نمی اومد حالا تو هی داد بزن علی متوجه شدی و اونم یه سر تکون میداد که مثلا آره ولی دریغا. امتحان میگرفتی یهو دیدی یارو غایب بود و اون یکی خواب آلود می اومد میگفت آقا به مولا تا صبح از دندون درد نخوابیدم و اون چند نفری هم که اومده بودن همه دست به یکی کرده بودن که آقا امتحان رو باید عقب بندازی یا برگه خالی تحویلت میدیم. خلاصه اوضاع خوبی نبود. خروجی اتاق دبیرا رو که نگاه میکردی از همه ملول تر اون دبیری بود که باس میرفت کلاس سوم تجربی. حتی حاضر بود یه زنگ کلاسشو با دو زنگ یه کلاس دیگه طاق بزنه(تاخت زدن).گذشت و گذشت. تیغ برنده ی تموم انتقادها به سمتشون رفت. موج انتقادها گاها میشد تحقیر و سرکوفت. تا اینکه تو یه صبح بهاری رگ غیرتشون باد کرد و تصمیم گرفتن بگن ما نیستیم، یعنی لایق اینهمه انتقاد نیستیم. و بگن ما هستیم و ازمون قطع امید نکنید. تلاش ها شروع شد بیدار موندن ها و زجر کشیدن ها و کشمکش با برگ برگ کتابا ازشون یه برنده ساخت. انگیزه در چهرشون موج میزد. شام رو توی سالن مطالعه میخوردن. زود می اومدن دیر میرفتن. خواستن و تونستن. حالا ما موندیم یه کلاسی که بهمون ثابت کرد که ما هم بعله. ما هم زرنگ بودیم ولی خودمون نخواستیم. ثابت کردن که شایسته ی تشویقن. ثابت کردن که مسیر موفقیت اونقدا هم سخت نیست و ختم کلام ثابت کردن زود قضاوت نکنیم!
شما شایسته ی تقدیرید سوم های تجربی!