نامه ای برای "عالیجناب کنکور"
سلام کنکور عزیز. اگر حال اینجانب را جویا هستی باید بگویم چنان مشتاق دیدارم که هر روز چند باری تقویم رو میزی ام را چک میکنم تا روز دیدارمان فرا برسد. امروز که تاریخ 24 ام تیر را در تقویم نگاه میکردم روزهای تحصیلم مثل برق و باد از نظرم گذشت. سیزده سال که تازه متوجه میشوم چقدر زود گذشت. هر روز و هر سال وعده ی دیدار تو را به من میدادند و امروز مشتاقانه منتظر هفته ی آینده هستم تا سیمای تو را ببینم. نمیدانم چه چهره ای داری و تصور چهره ات لحظه به لحظه و روز به روز برایم متفاوت است.دوستم شایان و آقای حسن پور همیشه چهره ی یک غول بی شاخ و دم را از تو برایم میساختند و بعضی روزها از انتظار دیدارت هراسان میشدم اما دوست دیگرم علی که دانشگاه قبول شده آنچنان وصف تو را میکند که تحقق تمام آرزوهایم را در سیمای حضور تو میبینم. فردای ملاقت برای من روز دیگری است میخواهم چنان مهربانه با تو دیدار کنم که خاطره ی دیدارمان تا آخر عمر برایم باقی بماند و برای دوستان، فرزندان و شاگردام همیشه از خوبی تو بگویم. میگویند خیلی ها را به آرزویشان رساندی، عزت دادی و افتخار و شاید هم بعضی را به آمالشان نرساندی، اما خوب میدانم آنان را که به آرزوهایشان نرساندی مشتاقانه به دیدارت نیامده بودند. شوق دیدار تو بود که هر روز در کلاس درس هدایای گرانبهایی را که از دبیرانم میگرفتم برای چنین روزی می اندوختم. دستانم پر است از عطر دلنشین برگ برگ کتاب های درسی ام و میدانم پاسخ هدایای خوبم هدیه ای گرانبهاست از جانب تو. هدیه ای که شیرینی آن را با تمام خانواده و دوستانم تقسیم خواهم کرد. روز دیدارمان نزدیک است دستم را بگیر و مرا به خانه ی آرزوهایم ببر جناب کنکور ... جوادی پور/.