چهارم ریاضی؛ روز بازگشت!
چهارم ریاضی بخوانند!
به آنها قول داده بودم به موازات کلاس چهارم تجربی از خاطرات چند ساله شان مختصر بنویسم.
بچه که بودم، مخفیانه صدای مادربزرگ مادرم را بر روی نوار کاست قدیمی ضبط کرده بودم. با آرزوهای مادرانه اش برای آینده مان به شادی میخواند. نفس هایش یاری نمیداد، بریده بریده میخواند و ما به گردش کف میزدیم. چند صباحی نگهش داشتم تا اینکه همنشینی ناخواسته ی کاست با آهن ربای درون کمدم، صدا و آرزوهایش را یکجا برد و من هنوز در حسرت آن صدای پر مهر هستم. چرا که امروز پس از سالها از رفتنش نه صدایی از او موجود است و نه فیلمی. تجربه اش را همیشه در خاطر دارم که عکس ها و فیلم های آرشیوی ام را به خوبی مواظبت کنم. عکس های دوران تحصیل و تدریسم از این جمله اند. و عکس های کلاس چهارم ریاضی که از همان نسل و گروه چهارم تجربی مهد دانش هستند. حسن (غفاری) از همان کودکی دل در گرو فرمول و درس و حساب داشت و کمتر مجالی برای انس گرفتن با زنگ ورزش و مجالست با من داشت. هر چند امروز گهگاهی پای حرفهایم در وبلاگ مینشیند. موسی (شکری زاده) هنوز همان سبک و سیاق و قالب کودکیش را حفظ کرده و سالهاست درک نکرده ام فرق بین شوخی و جدی اش را. در سلام همیشه گوی سبقت میرباید. علی (زاده محمد) دیگر آن پسر کم حرف سابق نیست. گاهی اعتراض میکند، گاهی تمجید میکند و گاهی زیر لب غرولند!. حالا رابطه اش با اظهار نظر بسیار صمیمی است. هنوز هم در میان انبوه برگه های امتحان، برگه ی علی (محمدزاده) را چشم بسته سوا میکنم. خط زیبایش را هر روز تکامل میبخشد. با نظم و ترتیب جلو میرود. حتی در راه رفتن هم حساب نظم گام هایش را دارد. با وقار است، میترسم به واسطه ی این وقار حقوقش در جامعه نادیده گرفته شود. حسین (عسکری) هنوز پسری چند بعدی باقی مانده. مهارت دارد، هم در درس و حساب و هم در ورزش. اگر کسی عصبانیت او را از کودکی تا الان به چشم دیده مرا مطلع نماید. محمد(دهقان) منش او بزرگتر از سنش مینماید. دانش آموزی در هیبت و ابعاد یک دانشجو. آقای فتحی تاکید کرده بود بگویم هوایش را دارد از سر محبت. امیرمحمد(عبدی زاده) این اواخر آینده اش را بر جمع دوستان ترجیح داد. رفت و مدرسه ای دیگر گزید اما خوب میداند از همین نسل است و جدا نشدنی از دوستانش. جایز نبود از جمع همرهان سوایش کنم. گهگاه برای خبر گرفتن از احوال دوستانش در لابلای سطر سطر خطوط وبلاگ سرکی میکشد. محمد(اسیوند) خوب میداند گاهی برای موفقیت، باید از روی موانع بزرگ زندگی هم پرید. مهدی(ظهراب زاده) را همیشه گره خورده با پدر در ذهن دارم. از همان مهد دانش عادت نیکش صحبت کردن به فارسی و بدون لهجه بود. آقای فتاحی میگفت مهدی در کنفرانس دادن جزو ممتازهای کلاس است. داریوش(چراغی)پای ثابت خوانندگان وبلاگ است. محجوب و کمی خجالتی، کاش حرفهایش را به زبان هم می آورد. پویا(فتاحی) تسلط بالایش در کامپیوتر و زبان انگلیسی تنها موفقیت در کنکور را کم دارد. صمصام (جلکانی)، حمیدرضا (خسروی)، دانیال(استادی) احمدرضا(درویش نژاد)، صادق(نجفی) مهدی (مقامی) و رضا (سلطانی)، و همه شان شهرمان را خواهند ساخت. بند بند وجودشان با ذره ذره ی این خاک پیوند خورده. بزودی برای ادامه ی تحصیل رخت بر میبندند و حتم دارم روزی باز خواهند گشت و فردای این شهر را خواهند ساخت ... جوادی پور/.
· بر من خرده نگیرید که از خوبی ها گفتم. همه ی اینها را گفتم که یادآوری کنیم آنچه ماند و میماند خوبی هاست.
#اللهم الحفظ معلمی القربانی #