دوری و دوستی
دو سه ماهی میشود که بازگشتی داشته ام به دبیرستان دوران تحصیل و دبیرستان سالهای اولیه تدریسم(دبیرستان طالقانی). بازگشتی به دلخواه و علاقه ی درونی، نه به اجبار. هر هفته که پس از فراغت از گیر و دار زنگ ورزش دقایقی بر روی نیمکت آبی کنار زمین مینشینم، کنارم مینشیند و سراغ وبلاگ، دبیران و دانش آموزان احمدی روشن را از من میگیرد. خیلی از خبرهایم را در وبلاگ دنبال میکند. میگوید خیلی از دوستانش دانش آموز دبیرستان احمدی روشن هستند و خبرهایشان را در وبلاگ دنبال میکند. با صداقت و سادگی اش معترف بود، چون آزمون ورودی را جدی نگرفت، از جمع دوستانش جدا شده. با شهامت میگوید شاید هم درسم ضعیف تر از آنها بوده. بعضی از دبیران احمدی روشن را ندیده ولی خوب میشناسد . دانش آموزان را هم. نمیخواهم نشانی و آدرس بدهم تا گمانه زنی شود. نه! هرگز قصدم از نوشتن این مطلب معرفی او نیست. در گیر و دار درس و معدل و نخبه و نخبه پروری در مدارس نمونه دولتی و تیزهوشان، هستند دانش آموزانی که بر حسب پاره ای از مشکلات از این جمع جدا شده اند و شاید بعدها هم از این جمع جدا شوند، اما هرگز دلیلی برای نفی استعداد آنها نیست. مثال من دانش آموزی پاک و زلال بود با اخلاقی بی نظیر در یک دبیرستان عادی. بدون شک از این دست مثالها به وفور دیده میشود. باور کنید نمونه بودن در وجود انسانهاست نه در حصارهای تعیین شده برای جدا کردن نمونه ها. خواستم به او بگویم تو هم نمونه هستی و ممتاز در اخلاق، که بزرگترین درس زندگی است. فرقی هم ندارد اینجا باشی یا آنجا. و ما نیز در این سالها گاهی شاگرد میشویم و دانش آموزانی چون او، معلم...