پایان آخرین روز تحصیل کلاس های چهارم ....گزارش تصویری
عاشقانه
در این سالها بودند و هستند کسانی که عاشقانه قدم به قدم مسیرتان را همراه و همگام با شما آمدند. پدر، مادر، معلم، دوست و هر کس که در این بازی سهیم بود را یاد میکنم. نمیگویم همه تان، که شاید اغراق کرده باشم، اما غالب شما نیز به نیکی و شایستگی محبت ها و عشقشان را پاسخ دادید و انشالله تا چند روز دیگر، به شکل بهتری آنها را پاسخ خواهید داد. پدر در این راه، احتمالا موهایش کم پشت تر و سفیدتر شده و گاهی برای شنیدن حرفهایت خسته تر از گذشته است، مادر احتمالا با وجود سختی های زیاد، هنوز همان حوصله گذشته را برای شنیدن غر زدن ها و حرفهایت دارد، معلم، با وجودی که سایه ی سنگین تبعیض هر روز بر سرش گسترده تر میشود باز با خنده هایت میخندد و خطاهایت را میبخشد. عاشقانه قدم برداشتید و عاشقانه همراه شما آمدند.
سکوت
سکوت کردید، گوش دادید. قبول داریم گاهی حرفهایمان شاید تکراری بود اما شاید دیگر فرصتی برای شنیدن این حرف های تکراری پیش نیاید. باور کنید گاهی آنقدر دلتان برای این حرف های تکراری تنگ میشود که با خود زمزمه میکنید. همان حرف ها را. احتمالا در روزهای آینده که باز فاصله تان از مدرسه دورتر شد باز قصه ی این روز را با خود مرور خواهید کرد.
آرزوی تکراری
بیایید یک بار که شده آرزوهای تکراری برای همدیگر نخواهیم. قبول دارم با آنکه آرزوی درس و قبولی دانشگاه، آرزوی شیرینی است اما دیگر برایتان خسته کننده است. آرزو کنیم که شادی با دوامی داشته باشید. آرزو کنیم اگر روزی به هر دلیلی به همان آرزوهای تکراری نرسیدی، ناامید نشوی. اصلا مگر درس و دانشگاه آخر آرزوهاست که این روزها همه آن را میخواهند. آرزو کنیم برای دلتان زندگی کنید نه برای مردم. آرزو کنیم اگر به هر دلیلی از همرهانمان جا ماندیم غم به دل راه ندهیم.
باور کنیم
باورتان میشود چه برق آسا گذشت. گاهی به عکس های گذشته دوران تدریسمان که نگاه میکنیم، گذر عمرمان را در سیمای شما میبینیم. آلبوم عکس ها را ببندیم چرا که فرصتی نیست. همین امروز، همین الان و همین لحظه را دریابیم. جامعه منتظر شماست و منتظر آیندگانی که آن را خواهند ساخت، بهتر از نسل حال و بهتر از گذشتگان. امیدواریم نسلی را روانه ی جامعه کرده باشیم که مایه ی رو سفیدی دبیران احمدی روشن و این مرز باشند.
آقای فتحی
دلش نمی آمد رنجیده شوید. گاهی که از دستتان عصبانی میشد زود سراغ آقای احمدی را میگرفت تا از دلتان در بیاورد. حتی گاهی دلش نمی آمد از دستتان ناراحت شود، زود آقای احمدی را پیدا میکرد تا او زبان گلایه اش شود. حالا بعد از سالها منتظر است. انتظاری برادرانه، پدرانه، دوستانه. هر چه میخواهید اسمش را بگذارید. میخواهد حاصل کار خود و همکارانش را ببیند.
آخرین عکس در کلاس
آخرین عکس کلاس، آخرین روز دانش آموز بودن. مهزیار که دستش را روی ماشه میگذاشت و و جملات جسورانه اش را شلیک میکرد، یعنی آقا اجازه خسته ایم، تدریس بس است. انگار همه منتظر تایم اوت بودند. اما حالا دیگر وقت استراحت نیست. وقت کار است. شروع یک تلاش سخت است. باز بنام خدا. بچه ها با اجازه تان میخواهیم فصل دوم زندگی را شروع کنیم. سنگین و آرام ورق بزنید که فصل دوم پر است از نکته
حرف دل
آدم که همیشه نباید حرف دلش را به زبان بیاورد. گاهی نگاهش، اخم کردنش، خنده اش و حتی راه رفتنش حکایت از اسرار دلش میدهد. دیروز همان اوایل جلسه، دوست داشتم حسن، رضا و دیگرانی که بیان شیواتری دارند در باب 7 سال تحصیلشان، جملاتی هر چند کوتاه بگویند، خوب که فکر کردم دیدم نگاهشان پر است از کلام، و دیگر حاجتی به بیان نیست. پویا و پوریا و صمصام و .. نگاهشان پر بود از کلام تشکر. کمی بهتر گوش کن، تو هم خواهی شنید
تفاوت
میدانم گاهی به شوخی حرف از تفاوت میزدید. اما باور کنید پکیج هر دو کلاستان در نظر ما یکی بود. گروهتان واحد بود. از یک سبک و سیاق و یک عصر و دهه. رفتارتان انگار تکه تکه های یک پازل بود. مکمل و متمم. ما که ریاضی و تجربی را جدا ندیدیم. دیوار جدایی بین دو کلاستان برای همان یک زنگ و همان کلاس بود. آنجا در چشمان ما نه دیواری بود و نه حصاری و نه آجری.
چهارم ریاضی
با همان حساب و کتاب خودتان هم که جمع بزنم، همه تان بدون تعارف صمیمی بودید. میترسم اسم ببرم و در لابلای کلامم اسمی جا بماند. در موزه ی تصاویر دفتر دبیرستان احمدی روشن، تعدادی از شما هر روز در میان همان عکس ها به نمایندگی از جمع حاضر هستید. به خط خوبی دانشگاه و رشته قبولیتان را مینویسیم.
چهارم تجربی
با زبان شوخی بیشتر میشود با شما کنار آمد. امیدورم چند نفری از شما روزی معلم شود و دست بر قضا گرفتار دانش آموزان پر حرف شود. هر گاه چنین شد یاد آرید ما نیز چنان بودیم در کلاس شما. خارج از این فضا، امیدوارم در جامعه حرفهای زیادی برای گفتن داشته باشید.
دست زدن
15 ثانیه تشویق بی وقفه به افتخار تلاش مداوم و خستگی ناپذیر خودتان. 15 ثانیه دست زدن برای کسانی که عمرشان را پای سرسبزی نهال قد کشیده ی عمرتان صرف کردند. 15 ثانیه تشویق مداوم بجای سرزنش های مداوم. و در آخر 15 ثانیه تشویق مداوم برای هر کسی که در راه علم قدم میگذارد.
علم و برتری
کنکور را شکست میدهیم. خیلی زود پیروز خواهیم شد. عکس را با این عنوان گرفتیم. کلام زیاد است و وقت تنگ و خستگی در راه. نمیگوییم خداحافظ. سخت است گفتنش. به امید دیدار. خیلی زود همدیگر را ملاقات میکنیم.. همکار، پزشک، مهندس، هر سنگری که هستید برای ما همان دانش آموز احمدی روشن هستید.
شمرده تر گام بردارید که دعای پرمهرمان و گام های خسته مان، بدرقه تان راهتان شود. به امید دیدار چهارمی های نمونه ...
جوادی پور.اردبیهشت96/.