دبیرستان نمونه دولتی شهید احمدی روشن گتوند

دوره ی دوم
دبیرستان نمونه دولتی شهید احمدی روشن گتوند

دبیرستان نمونه دولتی شهید احمدی روشن شهرستان گتوند استان خوزستان

پیام های کوتاه
  • ۲۴ فروردين ۹۴ , ۲۲:۳۶
    حدیث
بایگانی

پایان آخرین روز تحصیل کلاس های چهارم ....گزارش تصویری

يكشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۵۰ ب.ظ

عاشقانه

در این سالها بودند و هستند کسانی که عاشقانه قدم به قدم مسیرتان را همراه و همگام با شما آمدند. پدر، مادر، معلم، دوست و هر کس که در این بازی سهیم بود را یاد میکنم. نمیگویم همه تان، که شاید اغراق کرده باشم، اما غالب شما نیز به نیکی و شایستگی محبت ها و عشقشان را پاسخ دادید و انشالله تا چند روز دیگر، به شکل بهتری آنها را پاسخ خواهید داد. پدر در این راه، احتمالا موهایش کم پشت تر و سفیدتر شده و گاهی برای شنیدن حرفهایت خسته تر از گذشته است، مادر احتمالا با وجود سختی های زیاد، هنوز همان حوصله گذشته را برای شنیدن غر زدن ها و حرفهایت دارد، معلم، با وجودی که سایه ی سنگین تبعیض هر روز بر سرش گسترده تر میشود باز با خنده هایت میخندد و خطاهایت را میبخشد. عاشقانه قدم برداشتید و عاشقانه همراه شما آمدند.

سکوت

سکوت کردید، گوش دادید. قبول داریم گاهی حرفهایمان شاید تکراری بود اما شاید دیگر فرصتی برای شنیدن این حرف های تکراری پیش نیاید. باور کنید گاهی آنقدر دلتان برای این حرف های تکراری تنگ میشود که با خود زمزمه میکنید. همان حرف ها را. احتمالا در روزهای آینده که باز فاصله تان از مدرسه دورتر شد باز قصه ی این روز را با خود مرور خواهید کرد.

آرزوی تکراری

بیایید یک بار که شده آرزوهای تکراری برای همدیگر نخواهیم. قبول دارم با آنکه آرزوی درس و قبولی دانشگاه، آرزوی شیرینی است اما دیگر برایتان خسته کننده است. آرزو کنیم که شادی با دوامی داشته باشید. آرزو کنیم اگر روزی به هر دلیلی به همان آرزوهای تکراری نرسیدی، ناامید نشوی. اصلا مگر درس و دانشگاه آخر آرزوهاست که این روزها همه آن را میخواهند. آرزو کنیم برای دلتان زندگی کنید نه برای مردم. آرزو کنیم اگر به هر دلیلی از همرهانمان جا ماندیم غم به دل راه ندهیم.

باور کنیم

باورتان میشود چه برق آسا گذشت. گاهی به عکس های گذشته دوران تدریسمان که نگاه میکنیم، گذر عمرمان را در سیمای شما میبینیم. آلبوم عکس ها را ببندیم چرا که فرصتی نیست. همین امروز، همین الان و همین لحظه را دریابیم. جامعه منتظر شماست و منتظر آیندگانی که آن را خواهند ساخت، بهتر از نسل حال و بهتر از گذشتگان. امیدواریم نسلی را روانه ی جامعه کرده باشیم که مایه ی رو سفیدی دبیران احمدی روشن و این مرز باشند.


آقای فتحی

دلش نمی آمد رنجیده شوید. گاهی که از دستتان عصبانی میشد زود سراغ آقای احمدی را میگرفت تا از دلتان در بیاورد. حتی گاهی دلش نمی آمد از دستتان ناراحت شود، زود آقای احمدی را پیدا میکرد تا او زبان گلایه اش شود. حالا بعد از سالها منتظر است. انتظاری برادرانه، پدرانه، دوستانه. هر چه میخواهید اسمش را بگذارید. میخواهد حاصل کار خود و همکارانش را ببیند.

آخرین عکس در کلاس

آخرین عکس کلاس، آخرین روز دانش آموز بودن. مهزیار که دستش را روی ماشه میگذاشت و و جملات جسورانه اش را شلیک میکرد، یعنی آقا اجازه خسته ایم، تدریس بس است. انگار همه منتظر تایم اوت بودند. اما حالا دیگر وقت استراحت نیست. وقت کار است. شروع یک تلاش سخت است. باز بنام خدا. بچه ها با اجازه تان میخواهیم فصل دوم زندگی را شروع کنیم. سنگین و آرام ورق بزنید که فصل دوم پر است از نکته 

حرف دل

آدم که همیشه نباید حرف دلش را به زبان بیاورد. گاهی نگاهش، اخم کردنش، خنده اش و حتی راه رفتنش حکایت از اسرار دلش میدهد. دیروز همان اوایل جلسه، دوست داشتم حسن، رضا و دیگرانی که بیان شیواتری دارند در باب 7 سال تحصیلشان، جملاتی هر چند کوتاه بگویند، خوب که فکر کردم دیدم نگاهشان پر است از کلام، و دیگر حاجتی به بیان نیست. پویا و پوریا و صمصام و .. نگاهشان پر بود از کلام تشکر. کمی بهتر گوش کن، تو هم خواهی شنید

تفاوت

میدانم گاهی به شوخی حرف از تفاوت میزدید. اما باور کنید پکیج هر دو کلاستان در نظر ما یکی بود. گروهتان واحد بود. از یک سبک و سیاق و یک عصر و دهه. رفتارتان انگار تکه تکه های یک پازل بود. مکمل و متمم. ما که ریاضی و تجربی را جدا ندیدیم. دیوار جدایی بین دو کلاستان برای همان یک زنگ و همان کلاس بود. آنجا در چشمان ما نه دیواری بود و نه حصاری و نه آجری.


چهارم ریاضی

با همان حساب و کتاب خودتان هم که جمع بزنم، همه تان بدون تعارف صمیمی بودید. میترسم اسم ببرم و در لابلای کلامم اسمی جا بماند. در موزه ی تصاویر دفتر دبیرستان احمدی روشن، تعدادی از شما هر روز در میان همان عکس ها به نمایندگی از جمع حاضر هستید. به خط خوبی دانشگاه و رشته قبولیتان را مینویسیم.

چهارم تجربی

با زبان شوخی بیشتر میشود با شما کنار آمد. امیدورم چند نفری از شما روزی معلم شود و دست بر قضا گرفتار دانش آموزان پر حرف شود. هر گاه چنین شد یاد آرید ما نیز چنان بودیم در کلاس شما. خارج از این فضا، امیدوارم در جامعه حرفهای زیادی برای گفتن داشته باشید.

دست زدن

15 ثانیه تشویق بی وقفه به افتخار تلاش مداوم و خستگی ناپذیر خودتان. 15 ثانیه دست زدن برای کسانی که عمرشان را پای سرسبزی نهال قد کشیده ی عمرتان صرف کردند. 15 ثانیه تشویق مداوم بجای سرزنش های مداوم. و در آخر 15 ثانیه تشویق مداوم برای هر کسی که در راه علم قدم میگذارد.

علم و برتری

کنکور را شکست میدهیم. خیلی زود پیروز خواهیم شد. عکس را با این عنوان گرفتیم. کلام زیاد است و وقت تنگ و خستگی در راه. نمیگوییم خداحافظ. سخت است گفتنش. به امید دیدار. خیلی زود همدیگر را ملاقات میکنیم.. همکار، پزشک، مهندس، هر سنگری که هستید برای ما همان دانش آموز احمدی روشن هستید.

شمرده تر گام بردارید که دعای پرمهرمان و گام های خسته مان، بدرقه تان راهتان شود. به امید دیدار چهارمی های نمونه ...

جوادی پور.اردبیهشت96/.






موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۲/۱۰
جوادی پور

نظرات  (۱۷)

۱۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۰:۴۲ یه کلاس چهارمی
خب نظر پاک نشده پس چرا جوابشو نمیدید دیگ چیزی ب اولین امتحان هم نمونده
پاسخ:
مدیر پاسخگو میشن
۱۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۶:۰۶ یه کلاس چهارمی
چرا نظر میدیم بجای اینکه تاییذ بشه مطلب و پاک میکنید.....!من خودم ب کلاس جبرانی ریاضی نیاز دارم واسه نیمه دوم جزوه اقای محمودی و اینکه جای امتحان زمین و ریاضی باید عوض بشه ک وقت بشه واسه کلاس جبرانی......! چون واقعا نیمه دوم ب سرعت درس دادع شدن....!
پاسخ:
نظری پاک نشده از شما
دریغا!خاطره ی این آخرین روز درس همواره در دل من باقی خواهد ماند.
در این اثنا وقت به آخر آمد و ظهر فرا رسید و در همین لحظه ، صدای شیپور سربازان بیگانه نیز که از مشق و تمرین باز می گشتند ، در کوچه طنین افکند.معلم با رنگ پریده از جای خویش برخاست .تا آن روز هرگز وی در نظرم چنان پر مهابت و با عظمت جلوه نکرده بود.گفت:
«دوستان ، فرزندان ، من...من...»
اما بغض و اندوه ، صدا را در گلویش شکست.نتوانست سخن خود را تمام کند.سپس روی برگردانید و پاره ای گچ برگرفت و با دستی که از هیجان و درد می لرزید ، بر تخته سیاه این کلمات را با خطی واضح نوشت:« زنده
باد میهن! »
آن گاه همان جا ایستاد؛سر را به دیوار تکیه داد و بدون آنکه دیگر سخنی بگوید ، با دست به ما اشاره کرد که «تمام شد.بروید،خدا نگهدارتان باد!»

((آخرین درس))درس آخر ادبیات چهارم
پاسخ:
زیبا و بجا بود
۱۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۸:۴۹ نماینده ای از ترکالکی
با سلام سالهای خوبی رو با دوستان گذروندیم ولی مشکلات زیادی داشتیم ما که انشالله بعد ما نباشن
جای آقای
احمدی خالیه تو عکس واقعا.
۱۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۴۲ پیش همیشه سرفرازتجربی
سلام خدمت تمامی دوستان الخصوص رفقای هم کلاسی خودم.روزمعلم روبه تمام معلمین گرامی تبریک عرض میکنم وسپاس گزارم ازشون که ماهاروباتمام خوبی وبدیمون تحمل کردن ویه خسته نباشی هم به آقای فتحی .شریفی .احمدی.چراغی .حسنی عرض میکنم.
واقعا باعث افتخارم بودکه دراین مدرسه درکناراین دوستان وکادراجرایی بودم چه خاطراتی داشتیم تواین سال هاحیف که دیگه نیستیم دلمون برامدرسه تنگ میشه.
کلام آخر:آرزوی موفقیت برای همه ی دانش آموزان ومردم این کشورانشاالله که همه عاقبت بخیربشیم (آمین)
۱۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۲۵ پیش همیشه سرفرازتجربی
سلام خدمت تمامی دوستان الخصوص رفقای هم کلاسی خودم.روزمعلم روبه تمام معلمین گرامی تبریک عرض میکنم وسپاس گزارم ازشون که ماهاروباتمام خوبی وبدیمون تحمل کردن ویه خسته نباشی هم به آقای فتحی .شریفی .احمدی.چراغی .حسنی عرض میکنم.
واقعا باعث افتخارم بودکه دراین مدرسه درکناراین دوستان وکادراجرایی بودم چه خاطراتی داشتیم تواین سال هاحیف که دیگه نیستیم دلمون برامدرسه تنگ میشه.
کلام آخر:آرزوی موفقیت برای همه ی دانش آموزان ومردم این کشورانشاالله که همه عاقبت بخیربشیم (آمین)
هر چی که روز ها میگذرن بیشتر میفهمم چی رو از دست دادم
خداحافظ مدرسه...
این عکس آخری چرا تاره؟؟
حیف عکس خوبی بود
۱۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۱۳ چهارم تجریاضی
Mamnoooon mr.javadipoor
اغای جوادی من واقعا گریم گرفت بچه های خیلی. حوبی یودن وقتی وارد مدرسه شدم فک کردم الان هم زور میگن و میخوام ادعا کنن ولی وقتی خاکی بودن بچه ها رو دیدم تصمیم گرفتم خاکی باشم مثل اونا بی ادعا
بچه ها حرف نداشتین خدایشش ارزوی موفقیت برای همتون دست علی به همراهتون
بخدا حالم گره یی ک د تموم مو خوم یام مدرسهههههههههههههههههههه
۱۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۲:۰۳ هرکی.هرچی.هرکجا!!!!
هههههه.تازه یه مرحله کوچیک زندگی رو رد کردن.هنوز اون گندهاش مونده.به هرحال آرزوی توفیق روز افزون براشون دارم.
چه بگویم از ترس آینده از نگرانی هایم.از دلواپسی هایم.امروز احساس بزرگی کردم.ولی برایم خوشایند نبود. چرا که باید پادر دنیای بزگترها بگذارم و بچه بودنم را فراموش کنم.چه زود گذشت.باورم نمیشود.انگار دیرورز بود که راهیه دبستان شدم و اکنون از دبیرستان  بیرون میایم.ای کاش پایان مسیر زنگی تابلوی دور زدن ممنوع وجود نداشت.ای کاش میشد زندگی از سر نوشت.
ناگهان چقدر زود دیر می شود..
هی خدا امسال هم رفت و ما...
خدا هممونو عاقبت بخیر کنه.
جانم ژست اصغر...انشالا همه موفق باشن ما که براشون دعا میکنیم این تنها کاریه که می تونیم براشون انجام بدیم...ما که از بودن کنارشون لذت بردیم کلاس های خوبی بودن انشالا این خوب بودن رو تو کنکور هم نشون بدن به هر حال نتیجه 12 سال درس خوندنه
۱۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۹:۲۴ ژست رضا احمدی
موفق باشن همگی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی