یک یعنی: یه مدرسه که وقتی صبح بی حال و کسل بلند بشی، پات برسه توش، کلی انگیزه و شور و حال بهت دست میده.
یک یعنی: یه معلمی که به هزار امید و آرزو میاد تدریس میکنه، آخر سر برگه ی امتحان رو که تصحیح میکنه، آرزوهاش نقش بر آب میشه.
یک یعنی: یه معاون آموزشی که جز من و اون کسی رو برا تایپ نمرات گیر نمیاره.
یک یعنی: یه دیوار بلند و یه سایه ی کوتاه اون نزدیکی های درب خروجی، که سر پناه خستگی زنگ تفریح منه.
یک یعنی: یه بوفه ی تنها و یه ابوالفضل
یک یعنی: یه سالن بدون کفپوش، یه زنگ ورزش، یه عالمه جیغ داد، یه مسیری که رفتش کلی حال میده و برگشتش ملال آوره
یک یعنی: یه معاون پرورشی و یه سیستم صوتی و یه عالمه نمازخون
یک یعنی: یه دانش آموز ممتاز که ادای کل معلما رو بلده در بیاره
یک یعنی: یه رفیق نیمه راه که منو واسه تقلب تنها گذاشت
یک یعنی: یه دست خسته از تایپ
یک یعنی: یه روز خوب میاد ...
جوادی پور